کانونهای اثربخشی بهمثابه تمرین آکروباتبازی
هیچ خشت اول اصیل و بنیادینی وجود ندارد که سرنوشت محتوم توسعه یک جامعه را مشخص نماید. کتاب «کارآمدی در محیط نهادی ناکارآمد» به نظریه مهم و اثرگذار کانونهای اثربخشی میپردازد؛ چنانکه مرور تجربیات جهانی برای علاقهمندان توسعه و نظریات نهادی برای خوانندگان جالب خواهد بود. با این نگاه در کتاب «کارآمدی در محیط نهادی ناکارآمد» تلاش شده است تعدادی از مقالات منتشرشده و مستند به تجربیات جهانی در این زمینه در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. این مجموعه مقالات توسط نسرین قنواتی و میثم ملکشاه به فارسی برگردان شده است و کتاب توسط انتشارات روزنه و با حمایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی منتشرشده است و مخاطب آن، همهکسانی هستند که دغدغه تحول سازمانی و حرکت بهسوی اصلاحات اداری بهعنوان بخشی از مسیر توسعه را دارند.
▪️ نویسنده یادداشت: نسرین قنواتی و میثم ملکشاه
اکنون با تکیه بر تجربیات جهانی، بر ما آشکارشده که برنامههای توسعهمحور فراگیر، آرمانی و از بیرون اقتباسشده – چه آنها که تحت عنوان بهترین تجربیات جهانی وارد یک کشور میشوند و چه آنها که در قالب برنامه سازمانهای بینالمللی، توسعه کشورها را وعده میدهند- نهتنها توسعهیافتگی را برای آنان به ارمغان نمیآورند بلکه با ایجاد یاس و ناامیدی نسبت برنامههای توسعه، راه را بر سایر تلاشهای اصلاحی بسته و اعتماد و همراهی اجتماعی نسبت به آنها را به میزان قابلتوجهی کاهش میدهند.
تمرکز نظریه کانونهای اثربخشی در وهله اول بر همه تلاشها و کنشهای موفق و حتی بهظاهر شکستخوردهای است که از درون یک سیستم و با توجه به مختصات آن برآمده و در یک فرایند یادگیرنده و تدریجی بهینهشده است. به نظر ما آنها ستارگان کوچک اما روشنی در آسمان تیرهٔ کشورهای درحالتوسعه هستند که اغلب مورد بیمهری و بیتوجهی محققان قرارگرفته و برچسب دادهٔ پرت و بیاهمیت خوردهاند و در بهترین حالت بهعنوان دورهای استثنایی و غیرقابلتعمیم معرفیشدهاند. در یک تعریف ساده آنها نهادهایی کارآمد در مجموعه نهادی و ساختاری ناکارآمد و حامی پرور هستند، تناقضی نظری و غیرقابلباور برای بسیاری از پژوهشگران توسعه که در جهان اجتماعی رنگ واقعیت به خود گرفته است.
چنانچه میدانید آکروباتبازی ورزش آسانی نیست و سعی و خطای بسیار نیاز دارد. آکروباتشدن یکشبه اتفاق نمیافتد و مستلزم تمرین بسیار در موقعیتهای مختلف، افزایش قدرت بدنی، انعطافپذیری و آموختن مهارت ایستادن روی بند است. این همان کاری است که کانونهای اثربخشی در فرایند توسعه انجام میدهند. سازمانهایی که در عین محدود شدن در قالبهای ناکارآمد، ایستا و اغلب حامیپرور سیستمی، در مسیر تجربه و آموختن دائمی چالاک شده و موفقیتهای چشمگیری حاصل کردهاند. این تقلای میان حرکت و انعطافناپذیری وجه برجستهای از نهادهای آکروباتباز است که به نظر ما بهعنوان یکی از نقاط کلیدی توسعه، آنها را شایسته توجه بیشتری از جانب سیاستگذاران و پژوهشگران میکند. آکروباتبازها درعینحال به خرق عادت و ریسک هم مشهورند. آنها همان نهادهایی هستند که بهجای حرکت در مسیر هموار و در پیش گرفتن رویه جاری سایر نهادها، اهداف و تصمیمات سخت اما مشخصی را اتخاذ میکنند که هرلحظه ممکن است آنها را در معرض سقوط و حذف قرار دهد.
کانونهای اثربخشی و تجربیات جهانی در این حوزه برای کشورهای درحالتوسعه ازجمله ایران، دو درس بسیار ارزشمند دارد. درسهایی که نقطه اشتراکشان، نفی تمرکز بر ساختارهای کلان و انجام اصلاحات در بالاترین سطح نظام اجتماعی-سیاسی است. اصلاحات ساختاری حتی در صورت امکانپذیری زمانبر خواهند بود. این در حالی است که بسیاری از کشورهای درحالتوسعه درگیر معضلات و چالشهایی جدی و نیازمند اقدام فوری هستند که میتوانند بهسرعت جامعه را دچار بحرانهای جدی کنند.
درس دوم اما به نظر چشماندازی گستردهتر را مدنظر دارد. کلیشه «همهچیز باید از بالا درست شود» عبارتی عامیانه است که به نظر میرسد در میان فرهیختگان حوزه سیاست و توسعه هم از محبوبیت برخوردار است. بهطورکلی نظریات کلان نگر حوزه توسعه نوعی یکنواختی و همسانی از نظام نهادی در یک جامعه را ارائه میدهند. دوگانههای توسعه گرا-غارتگر ایوانز و یا نهادهای فراگیر-استعماری عجم اوغلو و رابینسون ثمره روایتی از روابط نهادی در جامعه هستند که پیرنگ اصلی آن را میتوان در این شعر یافت:
خشت اول چون نهد معمار کج
تا ثریا میرود دیوار کج
بهرغم همه این تأکیدها اما مانند همه واقعیات اجتماعی در حوزهها و سطوح مختلف، هیچ دوگانه سیاهوسفیدی نمیتواند پیرنگی صحیح برای روایتها محسوب شود. این واقعیتی است که حتی برخی از مهمترین نظریات نهادگرا با رویکرد کلان نگر هم به آن اذعان نمودهاند. تلاش ایوانز برای تمایز گذاری میان انواع دولتهای غارتگر یکی از مهمترین اقدامات در این عرصه به شمار میآید. نمونه دیگری از این تلاشها را میتوان در اثر ارزشمند عجم اوغلو و رابینسون مشاهده نمود. ایشان در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند»، پس از تأکید فراوان بر اینکه توسعه و عدم توسعهیافتگی ثمره مجموعهای از نهادهای فراگیر-استعماری است، تأکید میکنند که در ذیل نهادهای سیاسی استعماری نیز ممکن است شاهد خلق و ایجاد نهادهای اقتصادی فراگیر باشیم که حتی منجر به تحول و رشد اقتصادی شود. البته این نظریات توضیح بیشتری از این تفاوتها و چرایی آنها ارائه نمیدهند و بحث برای ایشان در همینجا خاتمه مییابد.
کانونهای اثربخشی از همین نقطه آغاز میشود. نقطهای که عدم درک صحیح از اهمیت آن را باید یکی از دلایل عمده شکست تلاشهای توسعهطلبانه در کشورهای درحالتوسعه دانست. نباید فراموش کرد که کلیشه «باید ابتدا مسائل کلان و اصلی حل شود»، نظر بسیاری از نخبگان اصلاحطلب در کشورهای درحالتوسعه ازجمله ایران بوده و البته به نظر میرسد مراد از «درست شدن مسائل در سطح ساختاری» حرکت بهسوی دموکراسی است. دیدگاهی که در چند سال اخیر، مسیر پیش روی تحول خواهان در ایران را ترسیم کرده و البته بهصورت عمده با شکست مواجه شده است. روایت کانونهای اثربخشی بر این مهم تأکید دارد که اصلاحات را باید بهصورت جزئی، تدریجی و در سطح میانی جستجو کرد. درواقع تحول ساختاری را میتوان حاصل فرایند تدریجی اصلاحات نهادها و سازمانها در طول زمان دانست.
پایان روایت کلان نگر، شروع کانونهای اثربخشی برای بیان داستان خود از موفقیتها و کامیابیها در درون ساختارهایی است که عمدتاً به شکست خو گرفتهاند. کانونهای اثربخشی مرور تلاشهای موفقیتآمیز برای دستیابی به کارآمدی و اثربخشی در ساختارهای ناکارآمد، فاسد و رانتیر است. روایت کانونهای اثربخش، پیامدهای جدی برای نظریات توسعه بهویژه در حوزه نهادی به همراه دارد و بازبینی این نظریات و پیشفرضهای آنها را به امری غیرقابلاجتناب بدل مینماید. بازبینیای که میتواند به تغییر رویکرد، بهویژه در حوزه عملیاتی و سیاست ورزی برای اصلاحطلبان در کشورهای درحالتوسعه منجر شود. این تغییر رویکرد را میتوان توجه به سطح میانی جامعه، یعنی سطح سازمانی معرفی نمود. عمده نظریات توسعه یا به بحثهای مربوط به سطح کلان و یا گاهی به بحثهای مربوط به سطح خرد و فردی پرداختهاند. این نظریه رویکرد سطح میانی یعنی سطوح سازمانی را برمیگزیند و به نظر میرسد در قیاس با نظریههای کلان نگر که عمدتاً فاقد توانمندی برای ارائه راهکار عملیاتی هستند، حداقل در سطح محدود و سازمانی، راهکارهای عملیاتی ارائه مینماید. درعینحال نباید فراموش کرد که نظریه کانونهای اثربخشی همچنان رویکردی نهادی را دنبال میکند اما میتوان آن را نگرشی اصلاحی برای ارائه راهکارهای عملیاتی دانست.
کلام آخر اینکه اگر تنها نتیجه کانونهای اثربخشی، پذیرش این مهم باشد که بهرغم قبول وجود نقاط عطف تاریخی اما هیچ خشت اول اصیل و بنیادینی وجود ندارد که سرنوشت محتوم توسعه یک جامعه را مشخص نماید، بازهم نظریهای مهم و اثرگذار است که مرور تجربیات جهانی آن برای علاقهمندان توسعه و نظریات نهادی ضروری خواهد بود. با این نگاه در کتاب «کارآمدی در محیط نهادی ناکارآمد» تلاش شده است تعدادی از مقالات منتشرشده و مستند به تجربیات جهانی در این زمینه به فارسی برگردان و در اختیار علاقهمندان قرار گیرد. این کتاب توسط انتشارات روزنه و با حمایت مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی منتشرشده است و مخاطب آن، همهکسانی هستند که دغدغه تحول سازمانی و حرکت بهسوی اصلاحات اداری بهعنوان بخشی از مسیر توسعه را دارند.
در ادامه یادداشت معرفی کتاب را که توسط نسرین قنواتی و میثم ملکشاه نوشته شده است میخوانید.
** برای مطالعه فهرست کتاب «کارآمدی در محیط نهادی ناکارآمد» کلیک کنید.