سیاستگذاری رفاهی امروزه به بخش جداییناپذیر تمام دولتهای مدرن بدل شده است. تنظیمگری و ایفای نقش فعال در حوزه بیمههای اجتماعی، بازنشستگی و مستمری، حمایت خوراکی، تامین حداقل معیشت، نظامهای یارانهای، آموزش، بهداشت و سلامت، مسکن و … بخش جداییناپذیر کارکردهای دولت مدرن قلمداد میشود. این سیاستها با قبض و بسط متفاوت و وابسته به گرایشهای اقتصادی دولتها، بافت اجتماعی و ساخت سیاسی هر کشور اعمال میشود. آشنایی با ابعاد مختلف این سیاستها و نمونههای عملی سیاستگذاری رفاهی ضرورتی انکارناپذیر برای تدوین سیاستهای رفاهی در ایران نیز هست. در همین راستا استخراج برخی از نمونههای سیاستگذاری موفق در کشورهای مختلف بر اساس سفارش معاونت رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی در دستور کار مرکز توانمندسازی حاکمیت و جامعه جهاد دانشگاهی قرار داشته است. مجموعه کلیپهای «مطالعه تطبیقی نظامهای رفاهی کشورهای جهان» در این راستا طراحی و منتشر میشوند.
این جولیانا است و این مارکو. این دو نفر درباره سیاستگذاری اقتصادی صحبت میکنند. مارکو ناراحت است که با اینکه بسیاری از کسب وکارها سودآوری دارند، اماهمزمان افراد بسیاری، دستمزد اندکی دریافت میکنند یا اینکه بیکارند. مارکو فکر میکند که اقتصاد باید رشد کند، اما آیا نباید مشاغل بهتری نیز ایجاد شوند؟ آیا کاری از دست دولت برنمیآید؟
جولیانا توضیح میدهد که رابطه بین دولت و اقتصاد بازار از گذشته تا کنون موجب شده است که متفکران برجسته بسیاری فکرشان را سخت مشغول ارائه راهحلی برای آن کنند.
در میانه قرن هیجدهم، آدام اسمیت معتقد بود که بازار باید از دو نهاد دولت و سلطنت، کاملاً جدا باشد. دست نامرئی بازار همه چیز را به بهترین نحو برای همگان فراهم خواهد کرد.در طول دوران صنعتیشدن در قرن نوزدهم، کارل مارکس وضعیت وخیم طبقه کارگر را از نزدیک مشاهده کرد. از آنجایی که اقتصاد بازار به وضوح قادر نبود برای این افراد رفاهی را که انتظارش را داشتند، فراهم کند، مارکس از نابودی کامل اقتصاد بازار طرفداری میکرد.
در میانه دهه ۱۹۳۰، جان مینارد کینز راهحلی را ارائه کرد: اگر دولت چهارچوب درستی وضع کند، بازار میتواند رفاه افراد را فراهم کند. در مواقع بحران و بروز مشکلات، دولت باید مداخله کند: ایجاد یک اقتصاد بازار هماهنگ، این همان ایده نهفته در سیاستگذاری اقتصادی دولت رفاه است.
مارکو میخواهد چیزهای بیشتری درباره سیاستگذاری اقتصادی دولت رفاه بداند. جولیانا به او توضیح میدهد که سیاستگذاری اقتصادی دولت رفاه بر سه اصل استوار است: رشد اقتصادی، توازن اجتماعی و پایداری.
رشد اقتصادی باید این اطمینان را بدهد که ثروت کافی برای تأمین نیازهای کل جامعه، ایجاد شده است. چیزی که بنیانهای مادی را برای یک زندگی باکیفیت فراهم میکند.اما مهم است که مزایای این ثروت، نه فقط به تعداد قلیلی از افراد، بلکه به کل جامعه برسد. این همان اصل توازن اجتماعی است. یعنی برای مثال کسانی که به خوبی کار میکنند، باید دستمزد مناسبی دریافت کنند. ضرورت اقتصاد پایدار نیز از آنرو است که اطمینان داشته باشیم در آینده نیز جوامع به منابع لازم دسترسی خواهند داشت. پایداری به معنای مصرف کردن به حدی است که بتوان دوباره آن را تأمین کرد.
هر یک از سه اصل رشد، توازن اجتماعی و پایداری بر یکدیگر اثر میگذارند. برخی از جنبشها تمرکز خود را تنها بر یکی از این سه اصل میگذارند.ویژگی خاص سیاستگذاری اقتصادی دولت رفاه این است که به برقراری توازن بین این سه اصل اهمیت می دهد.
مارکو حقیقتاً از این ایده هیجانزده است: نوعی از سیاستگذاری اقتصادی که دست روی دست نمیگذارد بلکه فعالانه دست به عمل میزند. او میخواهد در آینده بخشی از این فرآیند باشد.
مترجم: سینا چگینی